قدر یار در اوج وفا
نه توئی می ماند نه من و نه هیچ یک ازما
و نه هیچ یک از مردم این شهر در آبادی
نه غمی می ماند نه سلامی نه کلامی ازماجزیاد
همگی بررود روانیم چون گه وار بر خاطرهر لحظه
به ترک خوردن لب های چکاوک در باد
به ترک خوردن آئینه شب ها در ماه
به حیات سپری در رود خروشان درلحظه
به حیات هر لحظه قسم!
به جاان حباب نگران در اوج سقوط رود در آبشار،سوگند
همه دریائیم
که دلی دریایی است مرهم کوتاهی
در چین ترک خورده غم در لحظه
سوگند به دل شاد یک لحظه
شادیست جامه نو برتن هر لحظه
لحظه ها تنهایند دوست می خواهد دوستی شاد
تو دوستی کن با لحظه
سوار براسب دیروز وفرداها گذشتیم
با قلب خیس تک تک مردم در شن رود
ناگهان، یاد یک آسمان در دل رود
میراث همراهی ما شد
هرستاره با ماه تو ای یاردیرین همره بود
کنج این خانه آبادی شهر درگوشه تاقچه دل
عکس اخلاص تو را قاب کنیم
کافر نباشم از قدر تو درماه جانان ای وفا
غافل نباشم از یادتو در راه یاران ای کریم
لحظه ,تو ,یک ,قدر ,دل ,اوج ,در اوج ,و نه ,قدر یار ,نه هیچ ,هر لحظه
درباره این سایت